جدول جو
جدول جو

معنی واجار کردن - جستجوی لغت در جدول جو

واجار کردن
(غَ / غُو بَ وَ دَ)
یعنی به همه گفتن (شاید از پهلوی باشد). بازاری کردن (در تداول عامه خاصه زنان). به همه گفتن. علنی کردن. فاش کردن. به آواز بلند به گوشها رسانیدن. منادی کردن. باآواز بلند به همه گفتن. آشکار کردن. به آواز بلند خبری را که باید مستور ماند به همه گفتن. سری یا مطلبی را با هیاهو منتشر و آشکار کردن. در تداول خانگی با آواز بلند گفتن تا همه کس آن سر را بشنود. جار کشیدن. تشهیر. و امروز این کلمه در نزد عوام مانده است و بیشتر زنان استعمال کنند: دیگر لازم نیست این حرف یا این موضوع را واجار کنی، یعنی به همه بگوئی و به آوای بلند بگوئی. (یادداشت مرحوم مؤلف)
لغت نامه دهخدا
واجار کردن
به آواز بلند بگوش همه رساندن: (دیگر لازم نیست این موضوع را واجار کنی)
تصویری از واجار کردن
تصویر واجار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
واجار کردن
((کَ دَ))
به آواز بلند به گوش همه رساندن
تصویری از واجار کردن
تصویر واجار کردن
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از وادار کردن
تصویر وادار کردن
کسی را به کاری برانگیختن، تحریک کردن، مجبور کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پادار کردن
تصویر پادار کردن
کنایه از برقرار کردن، پابرجا کردن، در علم حسابداری تامین اعتبار برای هزینه ای
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پاسار کردن
تصویر پاسار کردن
پامال کردن، لگدکوب کردن
فرهنگ فارسی عمید
(رِ تَ)
واداشتن. (یادداشت مؤلف) (ناظم الاطباء). مجبور کردن. ناگزیر کردن. ناچار کردن. الزام. (یادداشت مؤلف). رجوع به واداشتن و الزام شود، ترغیب کردن. تحریک کردن برانگیختن. رجوع به کلمه های مزبور شود، نگاه داشتن. (ناظم الاطباء) ، ایستاده کردن کاروانیان است چارپایان خود را در میان راه برای آب انداختن یعنی بول نمودن و کمیز انداختن. (آنندراج، از فرهنگ ترکتازان)
لغت نامه دهخدا
بر انگیختن، مجبور کردن باجرای امری ملزم ساختن، باز داشتن منع کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاسار کردن
تصویر پاسار کردن
لگد کوب کردن پایمال کردن
فرهنگ لغت هوشیار
بمزد گرفتن خانه و ملک یا کالایی را در برابر بهایی باستفاده در آوردن و از آن بهره جستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واگذار کردن
تصویر واگذار کردن
تسلیم کردن ، ترک کردن، بعهده کسی محول کردن: (اداره هر قسمت ازکشور خود رابیکی ازامرا واگذار کرد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وادار کردن
تصویر وادار کردن
مجبور کردن، ناچار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وادار کردن
تصویر وادار کردن
((کَ دَ))
تحریک کردن، برانگیختن، مجبور کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وادار کردن
تصویر وادار کردن
لإجبارٍ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از وادار کردن
تصویر وادار کردن
Coerce, Compel, Impel
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از وادار کردن
تصویر وادار کردن
contraindre, obliger, pousser
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از وادار کردن
تصویر وادار کردن
принуждать , заставлять , побуждать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از وادار کردن
تصویر وادار کردن
memaksa, mendorong
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از وادار کردن
تصویر وادار کردن
coagir, obrigar, impulsionar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از وادار کردن
تصویر وادار کردن
coaccionar, obligar, impulsar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از وادار کردن
تصویر وادار کردن
zmuszać, popychać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از وادار کردن
تصویر وادار کردن
مجبور کرنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از وادار کردن
تصویر وادار کردن
บังคับ , บังคับ , กระตุ้น
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از وادار کردن
تصویر وادار کردن
強制する , 駆り立てる
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از وادار کردن
تصویر وادار کردن
לאלץ , להכריח , לדחוף
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از وادار کردن
تصویر وادار کردن
примушувати , змушувати , спонукати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از وادار کردن
تصویر وادار کردن
强迫 , 推动
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از وادار کردن
تصویر وادار کردن
kulazimisha, kusukuma
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از وادار کردن
تصویر وادار کردن
강요하다 , 몰다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از وادار کردن
تصویر وادار کردن
zorlamak, harekete geçirmek
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از وادار کردن
تصویر وادار کردن
मजबूर करना , मजबूर करना , प्रेरित करना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از وادار کردن
تصویر وادار کردن
costringere, obbligare, spingere
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از وادار کردن
تصویر وادار کردن
zwingen, antreiben
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از وادار کردن
تصویر وادار کردن
dwingen, aandrijven
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از وادار کردن
تصویر وادار کردن
বাধ্য করা , অনুপ্রাণিত করা
دیکشنری فارسی به بنگالی